چکیده: نسبت فقه و اخلاق، نه تنها از دیرباز محل تأمل عالمان دینی بوده و ذهن آنان را مشغول ساخته است، بلکه در شرایط امروز، به دلیل تحولات اجتماعی و فرهنگی گسترده در زندگی بشر و تغییرات رخ داده در سبک زندگی، نیاز حس شده به توسعهی فقه و نیاز به پاسداشت از جایگاه اخلاق در حیات اجتماعی، بازنگری در این مسأله ضرورتی افزون یافته است. در میان ائمه ی اطهار (علیهالسلام) چنین مینماید که امام رضا (علیهالسلام) - به سبب شرایط اجتماعی و فرهنگی موجود در عصر آن حضرت - توجهی خاص به فقه و اخلاق مبذول داشته و در سطح گستردهای به جوانب مختلف این مسأله پرداخته شده است. در این راستا میتوان دریافت که نگرش طیفی به الزامهای دینی، توجه به علل الاشرایع و خاستگاههای اخلاقی و انسانی احکام و تکیه بر تأدیب در رفتار دینی و برخی دیگر از شیوههای مواجههی خاص با مسائل شریعت که در احادیث آن حضرت دیده میشود، مبنای استواری برای پیوستگی فقه و اخلاق در آموزههای امام رضا (علیهالسلام) را فراهم آورده است که درک دقایق آن، میتواند الگوئی کارآمد برای بازنگریهای ما در مسائل خود، در عصر حاضر باشد. نسبت فقه و اخلاق از دیرباز محل گفتگو میان عالمان بوده است و این نسبت به خصوص زمانی پیچیده میشود که سخن از اخلاق دینی در میان باشد. هم برای فقه و هم اخلاق دینی سرچشمههای اصلی نصوص دینی عبارت از قرآن و احادیثاند و هر دو دربارهی باید و نبایدها سخن میگویند؛ بنابراین نه از حیث دستوری بودن و نه از حیث منابع، تفاوت معناداری میان آن دو وجود ندارد. شاید بتوان گفت قابل تکیهترین وجه تمایز میان فقه و اخلاق دینی مرزهائی باشد که به طور تعینی در تاریخ علوم اسلامی کشیده شده و این در حالی است که به هنگام سخن گفتن در باب نصوص، تطبیق این مرزبندیها مشکل و گاه ناممکن است. تا آنجا که به قرآن کریم بازمیگردد، کشیدن مرزی روشن میان آیات فقهی (آیات الاحکام) و آیات اخلاقی ممکن نیست و در احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهل بیت (علیهمالسلام) نیز به همان اندازه تفکیک مشکل است. چه بسیارند احادیثی که از نگاه فقیهان، حدیث فقهی تلقی شدند و برای اخلاقیان، مستندی برای استخراج اصول اخلاقی بودند.
منبع: فرهنگ رضوی، سال اول، شماره سوم، پاییز 1392
نظر شما